اگر خورشید خواهی سایه بگذار


چو مادر هست شیر دایه بگذار

چو با خورشید هم تک می توان شد


ز پس در تک زدن چون سایه بگذار

چو همسایه است با جان تو جانان


بده جان و حق همسایه بگذار

تو را سرمایهٔ هستی بلایی است


زیانت سود کن سرمایه بگذار

چو مردان جوشن و شمشیر برگیر


نه ای آخر چو زن پیرایه بگذار

فلک طشت است و اختر خایه در طشت


خیال علم طشت و خایه بگذار

فروتر پایهٔ تو عرش اعلاست


تو برتر رو فروتر پایه بگذار

فرید از مایهٔ هستی جدا شد


تو هم مردی شو و این مایه بگذار